Little Girl

Little Girl Lyrics

Little girl kisses her mom
Tells her I love you
Holds on to her neck

Little girl doesn't have much
She walks with a smile
She's so full of life

But she cries in the night
Just to try to hold on
No one can hear her
She's all alone

This little girl closes her eyes
All that she wants
Is someone to love
Someone to love

Little girl
She's all grown up
Oh she's getting fevers
She's a big star

Oh little girl

Fights with her mom
Can't believe money
Changed who she loved

And she cries in the night
Just to try to hold on
But no one can hear her
She's all alone

This little girl closes her eyes
All that she wants
Is someone to love
Someone to love
She cries in the night
Just to try to hold on
No one can hear her
She's all alone

This little girl closes her eyes
All that she wants
Is someone to love
Someone to love
To love

Someone

   Enrique " little girl "lyric

عکس

این عکس رو وبلاگ عاشقانه های من برای تو  گذاشته بود که خیلی خوشم اومد گذاشتمش تا شما هم ببینید

اعتماد به خداوند

شهسواری به دوستش گفت:"بیا به کوهی که خدا آنجا زندگی می کند برویم.می خواهم ثابت کنم که او فقط بلد است به ما دستور دهد و هیچ کاری برای خلاص کردن ما از زیر بار مشقات نمیکند".

دیگری گفت :موافقم اما من برای اثبات کردن ایمان می آیم.

وقتی به قله رسیدند شب شده بود.در تاریکی صدایی شنیدند:"سنگهای اطرافتان را بار اسبانتان کنید و آنها را پایین ببرید".

شهسوار اولی گفت:"می بینی؟بعد ازچنین صعودی او از ما می خواهد که بار سنگین تری را حمل کنیم!محال است که اطاعت کنم".دیگری به دستور , عمل کرد.وقتی به دامنه کوه رسیدند هنگام طلوع بود و انوار خورشید سنگهایی که شهسوار مومن با خود آورده بود , روشن کرد.آنها خالصترین الماس ها بودند.

هان مشو نومید چو واقف نه ای سر غیب      باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور

 

پایان راه!

پاهایم خسته و راه بی پایان آیا سرانجامی هست . وجودم تمنای لحظه ای آسایش و روحم تمنای لحظهای آرامش را دارد . اما باید تا جایی که میتوانم بروم شاید من اولین کسی باشم که به این راه بی پایان , پایان دهم.

 

هادی 

من عدمم

غروب خیلی زیباست نمی خواهم تمام شود.احساس دلتنگی ندارم , مخاطبی نیست پس وجودی هم نیست , کلمات با مخاطب معنی می گیرند .

می خواهم صحرای دیدگانم را آبیاری کنم شاید جوانه ای به امیدی دل از خاک بیرون آرد و به کلمات بی معنی ام , معنی دهد شاید!

انسان با انسانها و محبت با عشق و تنفر با بیگانگان و کلمات با مخاطب معنی می گیرند.

من عدمم چون وجودی نم تواند مرا بپذیرد.حالا می فهمم خدا چقدر تنهاست زمانی که همه پرستشش می کنند ولی ...  .

هادی ۸۶/۸/۲۷